به نام خداي مهربون
سلام مسافر گلم ...خوبي ؟
دلم برات تنگ شده ، بهونه مي گيره ، گفتم بهت نامه بدم شايد حرفاشُ که زد آروم بگيره البته فکر کنم واسم دعا کرديا ! خدا که هميشه بهم لطف داره اين دفعه هم بهم صبر عجيبي داده ، خدا ِ و بزرگيش ؛ دوريتُ وقتي خدا مي خواد ،ميشه تحمل کرد . خورشيدکم ؛ شايد مدت زيادي نباشه که رفتي از پیشم امّا واسه من قدر يه عمر گذشته.وقتي بوديا ، پشت ابر بودي امّا ابرا هم نمي تونستن زياد جلوي گرماتُ بگيرن که به من نرسه ، کم بود ولي مي رسيد ، حست مي کردم ؛ امروز که مسافري هر چي ابر سياهِ ، صبح تا شب تو آسمون دلم نشسته ، همش بارونه و بارون ...نشستم ، عکستُ کشيدم ، گذاشتم رو ديواراتاقم تا وقتي نيستي بتونم نبودتُ تحمل کنم تا برگردي ؛نقاشيم خوب نيستش ، از اوّلم نبود ، ببخشيد نتونستم قشنگياتُ خوب بکشم ؛ جاي چشات هيچي نکشيدم ، مثلا ً دو تا ابرو کشيدم ! زير ابروها نوشتم : اين جا جاي قشنگ ترين چشاي دنياس ؛ مي دوني واسه چي ؟ ترسيدم ، ديدم نمي تونم ، هر جوريم بکشم مثل چشاي خودت نمي شه ، چشات انقدر قشنگ که فقط خود خدا مي تونه اينجوري بکشه ...وقتي به عکست نگاه مي کنم انگار يه دفعه جون مي گيره ديگه عکسي جلوي چشام نمي بينم ، خود خودتي ، راستش اون موقع اصلا ً چشام نمي بينه ، فکر کنم تمام سلولاي مغزم جمع ميشن جايي که تو رو دارم به ياد ميارم ، جمع ميشن تا بتونن همون جوري که هستي بيارنت تو ذهنم ...مسافر گلم ؛ اين چند روزي که نيستي بيشتر از هميشه تو فکرمي ... پيش خودت گفتي: مي رم سفر ، بر مي گردم ، فراموشم مي کنه ؛ نمي دونستي که رفتنت همانا وعاشق تر شدنم همانا ...راستي مي خوام ازت سوال کنم : عشق من به تو آخر نداره ؟! هر روز بيشتر ميشه ؛ مگه نمي گن بي نهايت ، بينهايتِ ؟ هر چي بهش اضافه کني فرقي نمي کنه ! پس چرا اين عشق بي نهايت هر روز بيشتر ميشه ؟فکر که مي کنم ، مي بينم خدا خيلي دوسم داشته که اجازه داده عاشق بشم ؛ مي دوني ؟ عشق به آدم عزّت مي ده ، احساس بزرگي ميده ؛ حالا اگه عاشق تو بشي که ديگه ...گلم ؛ مسافري ؛ سرتُ بيشتر از اين درد نمي يارم ، استراحت کن ، مراقب چشاي قشنگتم باش ...
در پناه خدا باشي
نظرات شما عزیزان: